خبرگزاری فارس؛ هرمزگان، سحر رسیدم نجف. خبری از ساختمان های بزرگ و معماری مدرن نبود. در تمام شهر کل پیاده رو ها تبدیل به موکب شده. تقریبا همه خانهها و خانواده ها کاملا در خدمت زوار هستند. عده ای هم در پیاده روها مثل دستفروش ها بساط کردهاند و به مردم چای و قهوه و غیره می دهند.
ترکیب غالب جمعیتی، ایرانی و عراقی بود. مثل خیابان های مشهد. دوستان زیادی را در خیابان دیدم. یکی از آنها حاج آقا معتمدی از مومنین دوست داشتنی بندرعباس بود.
نماز صبح را در حیاط یکی از خانه ها که الان موکب شده بود خواندم و به سمت حرم امیرالمومنین حرکت کردم. نمی دانم شاید فقط من این طور هستم؟ حرم امیرالمومنین که میروم احساس می کنم خدمت پدر هستم. شاید بخاطر آن حدیث پیغمبر هست که فرمود ای علی من و تو پدر این امت هستیم.
با شوق خاصی به سمت حرم حرکت می کردم. بعد از شاید حدودا سه الی چهار کیلومتر پیاده روی به باب القبله رسیدم.
ازدحام جمعیت قابل وصف نبود. خودم را به میان انبوه عاشقان حیدر کرار زدم به امید اینکه شاید من را هم جزو دوستدارانشان بپذیرند.
گاهی اشعار شهریار را زمزمه می کردم:
پادشاهی که به تاریکی شب
میبرد شام یتیمان عرب
شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرالله است
گاهی هم از ابیاتی که خودم احساس میکردم به شکل شعر سروده ام:
سیل از من می رود من همچو کُه اِستادهام
مرغ کی یارد که گیرد بر فراز من قرار( بیشتر بخوانید)
در همین اثنا دسته بزرگی از جوانان عرب وارد حرم شدند. جلوی ضریح مقدس که رسیدند دست راست را بلند کردند و با صدای بلند و هماهنگ فریاد می زدند:
حیدر!!!
حیدر!!!
پیش خودم گفتم کجا بودید شما آن زمان که به حیدر کرار جسارتها شد و برای حفظ اسلام صبر کرد در حالی که خار در دیده و استخوان در گلو داشت؟ خیلی منقلب شدم. زیارت را کامل کردم و به نماز زیارت مشغول شدم.
از حرم که خارج شدم به سمت صحن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتم. بچه های هرمزگان گل کاشتند و محل اقامت و استراحت خوبی را برای زوار در آنجا مهیا کرده اند.
از داخل صحن حضرت فاطمه زهرا چشم انداز قشنگی از گنبد دیده میشود
با بچههای قشم(بیشتر بخوانید) و بندرعباس مصاحبه کردم.( بیشتر بخوانید)
در زیرزمین آنجا بزرگترین آشپزخانه عمرم را دیدم. من به دلیل آشنایی با صنعت هتلداری آشپزخانه های بزرگی را دیدهام. ولی این چیز دیگری بود. حداقل از لحاظ حجم تولید بسیار بزرگ بود.
و چقدر خوشمزه و تمیز میپختند. این همه غذا هر روز به عشق حسین رایگان پخته و توزیع میشود. چند هیئت بزرگ تهران با هم این کار بزرگ را به عهده گرفته بودند.
بعد از استراحت و استحمام به قبرستان وادی السلام رفتم. نمیدانم روز محشر را زمین وادیالسلام چگونه تحمل خواهد کرد؟ از بس که انسانهای بزرگی در آنجا آرام دارند. بعد از زیارت پیامبران الهی هود و صالح به سر خاک مرحوم آیتالله قاضی رفتم. استاد بزرگی که در اخلاق، شاگردانی همچون علامه طباطبایی، آیت الله العظمی بهجت، آیت الله العظمی خویی، و بسیاری بزرگان دیگر تقدیم تاریخ انسانیت کرده است.
بعد برای استراحت به موکب سیدالشهداء بندرعباس برگشتم تا اینکه صبح روز بعد در طریق الحسین قرار بگیرم.
انتهای پیام/3497